کد مطلب:95251 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:286
عقل خویش را زنده و نفس خویش را میرانده است، تا آنجا كه ستبری های بدن تبدیل به نازكی و خشونتهای روح تبدیل به نرمی شده است و برق پر نوری بر قلب او جهیده و راهرا بر او روشن و او را به رهروی سوق داده است، پیوسته از این منزل به آن منزل برده شده است تا به آخرین منزل كه منزل سلامت و بارانداز اقامت است رسیده و پاهایش همراه بدن آرام او در قرارگاه امن و آسایش، ثابت [صفحه 108] ایستاده است این همه به موجب اینست كه دل و ضمیر خود را به كار گرفته و پروردگار خویش را خوشنود ساخته است. در این جمله ها- چنانكه می بینیم- سخن از زندگی دیگری است كه زندگی عقل خوانده شده است، سخن از مجاهده و میراندن نفس اماره است، سخن از ریاضت بدن و روح است، سخن از برقی است كه بر اثر مجاهده در دل سالك می جهد و دنیای او را روشن می كند، سخن از منازل و مراحلی است كه یك روح مشتاق و سالك به ترتیب طی می كند تا به منزل مقصود كه آخرین حد سیر و صعود معنوی بشر است می رسد: «یا ایها الانسان انك كادح الی ربك كدحا فملاقیه»،[2] سخن از طمأنینه و آرامشی است كه نصیب قلب ناآرام و پراضطراب و پر ظرفیت بشر در نهایت امر می گردد: «الا بذكر الله تطمئن القلوب».[3]. در خطبه 221 اهتمام این طبقه به زندگی دل چنین توصیف شده است: «یرون اهل الدنیا یعظمون موت اجسادهم و هم اشد اعظاما لموت قلوب احیائهم». اهل دنیا مردن بدن خویش را بزرگ می شمارند اما آنها برای مردن دل خودشان اهمیت قائل هستند و آن را بزرگتر می شمارند. [صفحه 109] خلسه ها و جذبه هائی كه روحهای مستعد را می رباید و بدان سو می كشد این چنین بیان شده است: «صحبوا الدنیا بابدان ارواحها معلقة بالمحل الاعلی».[4]. با دنیا و اهل دنیا با بدنهائی معاشرت كردند كه روحهای آن بدنها به بالاترین جایگاهها پیوسته بود. «لولا الاجل الذی كتب لهم لم تستقر ارواحهم فی اجسادهم طرفة عین شوقا الی الثواب و خوفا من العقاب».[5]. اگر اجل مقدر و محتوم آنها نبود روحهای آنها در بدنهاشان یك چشم به هم زدن باقی نمی ماند از شدت عشق و شوق به كرامتهای الهی و خوف از عقوبتهای او. «قد اخلص لله سبحانه فاستخلصه».[6]. او خود را و عمل خود را برای خدا خالص كرده است خداوند نیز به لطف و عنایت خاص خویش، او را مخصوص خویش قرار داده است. علوم افاضی و اشراقی كه در نتیجه تهذیب نفس و طی طریق عبودیت بر قلب سالكان راه سرازیر می شود و یقین جازمی كه نصیب [صفحه 110] آنان می گردد این چنین بیان شده است: «هجم بهم العلم علی حقیقة البصیرة و باشروا روح الیقین و استلانوا ما استوعره المترفون و انسوا بما استوحش منه الجاهلون».[7]. علمی كه بر پایه بینش كامل است بر قلبهای آنان هجوم آورده است روح یقین را لمس كرده اند، آنچه بر اهل تنعم سخت و دشوار است بر آنان نرم گشته است و با آن چیزی كه جاهلان از آن دروحشتند انس گرفته اند.
قد احیی عقله و امات نفسه، حتی دق جلیله و لطف غلیظه و برق له لامع كثیر البرق، فابان له الطریق و سلك به السبیل و تدافعته الابواب الی باب السلامة، و ثبتت رجلاه بطمانینة بدنه فی قرار الامن و الراحه بما استعمل قلبه و ارضی ربه.[1].
صفحه 108، 109، 110.